پرده است بر احوال من، این گفتن و این قالِ من
امروز شنبهاست، از صبح که اومدم سرکار حواسم هست با کسی با صدای بلند حرف نزنم. دیدم خیلی اضطراب دارم که نکنه کسی متوجه بشه، گفتم خودم به چند نفر از دوستام بگم که چی شده، رفتم سعی کردم خیلی با آرامش بهشون بگم، گفتم، یه کم سخت بود ولی گفتم، اونا گفتن که اصلا متوجه نشدهبودن، فکر کنم برا خاطر من میگفتن وگرنه خیلی معلوم بود، مخصوصا اون روز که اون پسره اومده بود اداره، که من مجبور شدم بلند بلند باهاش حرف بزنم، که بغضم گرفته بود که به نظرم همه فهمیده بودن.
قرار بود زنگ بزنیم یه کسی رو پیدا کنیم که زود بهمون وقت بده، نشستهبودیم به سرچ کردن پای اینترنت، درستترش اینه که من نشسته بودم پای اینترنت اون ولی راه افتاده بود خودش رفته بود هر جایی که فکر میکرد شاید پیدا کنه، من نمیدونستم تا اینکه ظهر بهش زنگ زدم گفتم من یه نفرو پیدا کردم که ظاهرا میتونیم امروز بریم پیشش، گفت منم پیدا کردم یه نفرو اسمشو که گفت دیدم باز به هم رسیدیم، زدیم زیر خنده جفتمون، خوبیش اینه که توی اوج اضطراب هر دومون بازم بهونههای خندیدنمون رو گم نمیکنیم.
رفتیم. عصر. سخت بود. هفت تا کلمه مخصوصا. سه تاش یادم اومد. ترسیدم. این تستای حافظه رو از بر بودم. مگه میشه. خودم حالا سوژه بودم. گنگ بود. غریب بود. و ترسناک. گفت باید تصویر مغزمو ببینه و آزمایشمو. شب میریم که بگیریم. ببینیم اون بالا چه خبره.
فردا صبح میریم خون میدیم. صبحونه هلیم میگیره که بخوریم. فردا میمونه تو خونه، هی باهام حرف میزنه، هی تو چشام نگاه میکنه. عمیق. خیره. کتاب قمار عاشقانه رو باز میکنیم من هی میخونم با ترس، با دلشوره. وسطش چند بار گریه میکنم. هی دستامو میگیره، هی میگه هر چی باشه دوتایی، کنار هم حلش میکنیم. استعاره نیست. واقعیه. درسته برای منه. ولی تو وجود اونم رفته. نمیدونم چطوری. فقط میبینمش. انقدر مال خودش شده که هی آخر کلمات به جای شین میگه میم. هی من میشنوم، دلم گرم میشه. نمیترسم دیگه. چون دو نفر قویتره از یک نفر. مخصوصا اگه نفر دوم، اون باشه.
دنیا برام عجیبتر از اونی میشه که قبلا بوده. یکشنبه فقط یک روز نیست، خیلی بیشتره.
دوشنبه ترسام خیلی کم میشه، خیلی کم. عصرش سه نفری میریم ویونا چایی میخوریم با کیک شکلاتی. کیک شکلاتی، چای دمی، سه نفر با چشمای نمناک.
فکر میکنم مثلا یک سال دیگه، کجای زندگی ایستادم. الان یک سال بعده. درست یک سال بعد. و من در مرکز زندگیمم. با اون دو نفر دیگه.