نقدی بر فیلم تونی اردمن ساختۀ مارن آده
شوخی با جدیترین حالتِ زندگی
نقدی بر فیلم تونی اردمن ساختۀ مارن آده

چیزی که وینفرد کنرادی را تونی اردمن میکند، دندان جلوآمده، عینک تیره، موهای پریشان و گاهی یک کت تیره است. پوشش در معنای عام آن در فیلم تونی اردمن به مثابه موقعیت، امکانی است برای شناخت شخصیتها. که اگر این امکان نبود ما با وجهی از شخصیت وینفرد یعنی تونی هیچگاه آشنا نمیشدیم. پوشش در معرفی شخصیت اینس نیز نقش پررنگی دارد. تا آنجا که به نظر میرسد «پوشش» در فیلم، خود نوعی «شخصیت» است. چرا که همپای تونی و اینس و دیگران، در پیرنگ داستان موثر است. به یاد بیاوریم که چطور لباس تنگ و ناراحتِ اینس به تنهایی باعث ایجاد صحنۀ درخشان میهمانی برهنگی میشود.
در صحنۀ درخشانی که تونی مینوازد و اینس میخواند، به نظر میرسد که اینس قبلترها با موسیقی مأنوس بوده و طعم خوش همجواری هنر و زندگی را چشیده است. اما امروز انگار چیزی را فراموش کرده و پدر میخواهد آن مفهومِ فراموششده، آن معنای زندگی را دوباره به یاد دختر بیاورد. از نگاه تونی، اینس زندگی توام با شادی و سعادتمندی ندارد و هنگامی که اینس برای ماساژ و ظاهراً دمی آرامیدن منتظر نشسته است، از او میپرسد «آیا خوشحال است؟» اینس با چهرهای مبهوت و کمی خشمگین به او نگاه میکند. گویی جواب این سوال را باید با اندیشیدن به مفهوم خوشحالی بدهد و نه درک حس درونی خود. اینس با عاطفهاش، احساساتش و نیازهای غریزیاش بیگانه شده است. و به جای تمام آنها، هنجارهای حرفهای نشانده است. خوشحالی را نه «رضایت درونی» بلکه «موفقیت» در مسابقهای بیپایان با حریفانی در جستجوی اعتبار شغلی، میداند. حتی درد جسمانی که بیواسطهترین نوع ادراک درونی است، در تقابل با حفظ ظواهر در جایگاه زنی استوار، رنگ میبازد؛ شاهدش صحنۀ آزارندۀ کشیدن ناخن شصت پا و پوشیدن کفش پاشنهدار. رابطه جنسی هم قربانی دیگری است برای حفظ قدرت گزندگی او.
پوششِ اینس، بازنمای حالتهای روانی او نیز هست. در موقعیتهای بسیاری از فیلم، او را با کتوشلوار رسمی میبینیم و میدانیم ژستهای او و نحوۀ راهرفتنش همسو با استایل ظاهریاش، وجهۀ مردانۀ او را در مواجهه با موقعیتهای شغلیاش آشکار میکند. اگر به پوشش اینگونه نگاه کنیم، طغیان او در برابر هژمونی پوشش در صحنۀ میهمانی برهنگی، معنای عمیقتری مییابد. طغیان او نه فقط به نوع پوشش، بلکه به آن هنجارهایی است که سلطهگرانه خود را به زندگی او تحمیل کردهاند. این طغیان در لحظهای سربرمیآورد که لباس، او را در تنگنای انجام کاری ساده یعنی پوشیدن کفش، ناتوان میکند. در آن لحظه حس درماندگی قویترین چیزی است که او درک میکند. اینس برمیآشوبد، بر علیه تمامِ آن چیزهایی که او را در دوراهی برای «خود» بودن و برای «دیگری» بودن به سوی دومی سوق داده است، برمیآشوبد. برهنگی، بازگشت اینس به درک نیازهای اساسی و طبیعی اوست در برابر نیازهای اجتماعی تحمیلشده و سرکوبگر. اینس در این حالت است که احساسِ دوستداشتن پدر را درک میکند و میتواند او را به تمامی در آغوش کشد.

اگر چه آنکا و جرالد نیز در صحنه میهمانی برهنه هستند، اما این برهنگی برای آن دو، لباسِ دیگری است که موقعیت، به آنها تحمیل کرده است. لباسی که آنها را معذبتر از لباسهای رسمی همیشگی میکند و آنها برای پیمودن مسیر موفقیت (و نه خوشبختی) ناگزیر به پذیرفتن آن هستند.
پدر در مسیری واژگونه حرکت میکند. لباسهای عجیبوغریبِ او نه نقابی برای شناختهنشدن بلکه امکانی برای شناختهشدن است. شناختهشدن خودی که زندگی را به مثابه «بازی» میداند و همهچیز را به جز مرگ «شوخی». پدر تمامِ تلاشش را میکند که کمی از جدیبودن دنیای اینس بکاهد و چه خوب که میتواند. اگر تصاویر اولیه اینس را به خاطر بیاوریم که پشت پنجره در حال تلفن صحبتکردن با هیچکس است و مقایسه کنیم با صحنۀ پایانی که دندان پدر را در دهان گذاشته، کلاه بزرگی بر سر نهاده و اداهای عجیب در میآورد، میبینیم که یک «اینس اردمن» درون «اینس کنرادی» در حال زاده شدن است.